به گزارش سونیوز، صبح دیروز خبر فوت استاد حبیب شهری، مجری و گوینده محبوب و خوش صدای رادیو - تلویزیون تبریز در فضای مجازی پیچید و تصاویر و دلنوشته ها و خاطرات مربوط به آن مرحوم، خیلی زود صفحات کاربران آذربایجان شرقی در شبکه های اجتماعی را پر کرد؛ یکی از کاربران نوشت که «مرگ به تو نمی آید» و دیگری از «وقار و افتادگی» استاد شهری، حکایت کرد.
آری! مرگ کرونایی به قامت هیچ عزیزی از هموطنان عزیزم زیبا نیست، اما وقتی این بیماری مرموز و منحوس، هنرمندان سرزمین ام را می رباید، تلخی وداع دوچندان می شود و سیلی از خاطرات آنان از ذهن دهها هزار، صدها هزار و گاه میلیون ها مخاطب فرهنگ و هنر و ورزش، در فضای عمومی جامعه جاری می شود.
هر چند دوست بزرگوارم استاد محمدعلی جدید الاسلام، بزرگ ترین مجموعه دار دوربین های عکاسی و پیشکوست عکاسی پرتره ایران، در معدود مواقع گلایه و شِکوه از روزگار و بدمرامی هایش، بیت «کاشکی صاحب هنر را زندگان مرده دوست/ در زمان زندگانی، مرده می پنداشتند» را زمزمه می کند، اما پرپر شدن کبوتران سپهر فرهنگ و هنر، فضایی از شور و هیجان فرهنگ دوستی و هنرپروری را در میان افکار عمومی، یا حداقل نخبگان، ایجاد می کند که به قول شاعر «غنیمتی است ...».
و این بار مرگ کرونایی، دُردانه ای از قبیله مجریان و گویندگان رادیو - تلویزیون تبریز را از ایل و تبارش جدا کرد؛ او که معمولاً آغاز اجراهایش، مزین به صفات رحمان، رحیم و ... بود؛ سخن از استاد حبیب شهری است که سال های درازی را با صدای دلنوازش و هنر مردم مدارش، گوش های مردم آذربایجان شرقی را در شهرها، روستاها و ییلاق ها و قشلاق ها نوازش کرده بود و دیدگان را به چهره صمیمی و بامحبتش عادت داده بود.
هر چند مرحوم شهری در سال های اخیر به ندرت در قاب جادویی تلویزیون یا رسانه گرم رادیو، دیده یا شنیده می شد، اما مگر می شود خاطرات سال ها هنرمندی وی در قالب برنامه های مختلف رادیویی- تلویزیونی را فراموش کرد و به نیستان فراموشی سپرد.
هر چند استاد شهری رفت تا پیرامونیان و دوستانش را با دنیا و مافیها، تنها و دست به گریبان بگذارد، اما مرگ تلخ او، زخمه ای بود بر زخم افکار عمومی آذربایجان شرقی از پرپرشدن گل های دیگری از بوستان فرهنگ و هنر به دست کرونای خانه ویران کن و بنیان برافکن.
پرواز استاد شهری، یادآور بریده ای از شعر نیما (یاد بعضی نفرات ...) است که فهرستی از پرکشیدگان سلسله فرهنگ و هنر را جلوی چشمانم به صف می بندد؛ محمد محمدپور، مدیرکل متواضع و مردمی فرهنگ و ارشاد اسلامی آذربایجان شرقی که مرگش همه را شوکه کرد و دوستی عزیز، حمشید دژم خوی، چه زیبا در رثایش نوشت: «از مرگ نوشتن برای تو زود بود»؛
استاد ابراهیم امین زاده، روزنامه نگار پیشکسوت و باسابقه تبریزی که مرگش، مصداق عینی مَثَلِ رایج «تبریز نهالستان است» بود. او شهریور ماه سال گذشته بر اثر ابتلا به کرونا، دستش از این جهان خاکی کوتاه شد؛ روزنامه نگار اخلاقمداری که از پلههای قدرت بالا نرفت و در همه عمرش یک روزنامه نگار بود.
محمد علیزاده نیز پاسوز کرونای راهزن شد تا چهره دوست داشتنی اش به واسطه استندآپ های اصیل اش در ذهن مخاطبانش باقی بمانند؛ فرهاد باغشمال، روزنامه نگار و طنزپرداز شیرین سخن شهرمان، در مرگ «ممد» نوشت: «همه چیز را به مسخره گرفته ای! نصف شب است مرد حسابی! پا شو! پاشو و بگو که همه اینها شوخی خرکی ممد علیزاده است. تو را به خدا پاشو ... نصف شبی وقت استندآپ نیست .. همین الان زنگ بزن و از دردسر ساختمان نیم بندی که خریدی بگو .. اصلاً دوباره فحشم بده که چرا مشکلاتت را رسانه ای نمی کنم!».
استاد سیامک افسایی، کارگردان و بازیگر تبریزی نیز دیگر ستاره سپهر هنر تبریز بود که در پنجه کرونا گرفتار آمد و پس از ۱۰ روز بستری شدن در بیمارستان ۲۹ بهمن تبریز، عاقبت دوستدارانش را تنها گذاشت. مرگ افسایی نیز بازتاب گسترده ای داشت و سدرضا علوی، روزنامه نگار تبریزی و از دوستان آن مرحوم در سوگش نوشت: «چقدر سخت است تحمل فراق تو. اولین بار ۳۵ سال پیش در حیاط مدرسه والفجر دیدم. آن زمان فکر کردم سالهاست او را می شناسم. الان حس می کنم دوست هزار ساله ای را از دست داده ام. همیشه صمیمی خداحافظ».
و چه زیبا سرود، فروغ فرخزاد که «پرواز را به خاطر بسپار/ پرنده مردنی است»؛ امید که بوف کرونا دیگر بر در خانه هیچ کس ننشیند و دل هیچ خانواده ای را داغدار نکند.