به گزارش
سونیوز، جلال مقامی همان طور که از نامش برمی آید، شان و مقام دوبله بود. مرگ او در پی درگذشت منوچهر اسماعیلی ـ از بزرگان دوبله ـ و همین طور سیامک اطلسی و چنگیز جلیلوند ( از سرآمدان عرصه صدا که به دلیل ابتلاء به کرونا آنها را هم مدتی قبل از دست دادیم)، بار دیگر غمی بزرگ را بر شانه اهالی دوبله نشاند.
مقامی کمتر از یک سال قبل در غم از دست دادن همسرش ـ رفعت هاشم پور ـ که او هم از هنرمندان مطرح دوبله بود، به سوگ نشست و حالا با رفتن همیشگی اش، جمع کثیری از علاقهمندان صدایش را به ماتم نشاند.
اریخ را که مرور می کنیم، انگار همین دیروز بود که به ایسنا آمد. اما به واقع هفت سال از آن زمان گذشته است. بی ریا و صمیمی در دورهمی ساده مان شرکت کرد، پذیرای لبخندهایمان شد و برایمان از شرایط دوبله در عصر طلایی گفت و اینکه در این سال ها چه بر هنر دوبله گذشته است.
سال ۹۴ ایسنا در بزرگداشتی، حضور جلال مقامی را میزبانی کرد. چند ماه پس از اینکه این هنرمند دچار سکته ای شد که مجبورش کرد دوبله را برای همیشه کنار بگذارد. آن زمان امیدوار بود که با بهبود حالش دوباره به شرایط قبل کاری بازگردد اما این امید هیچگاه برایش رنگ واقعیت به خود نگرفت. البته پس از این اتفاق، مقامی جسته و گریخته در رادیو گویندگی می کرد اما دیگر آن جلال مقامی «دیدنی ها» و فیلم های «لورنس عربستان» و «محمد رسول الله» نشد.
وی به بازیگری علاقمند بود. مشتاقانه دوست داشت یکبار نقش پیرمردی را بازی کند که دچار بیماری آلزایمر شده است. گله مندی از کیفیت فیلمها، دغدغه دیگر جلال مقامی در آن زمان بود؛ «همه فیلم ها اکشن شده اند و همه آنها با داد و فریاد و بگیر و ببند قاتل همراه است؛ به همین خاطر دیگر خیلی راغب نیستم کار کنم؛ مگر اینکه فیلمی باشد که ارزشمند است.»
می گفت: «آن زمان که آثاری چون «شکوه علفزار» را با حضور بازیگران معروف دوبله میکردیم، سعی میکردیم حس را از خود بازیگر بگیریم و به خودش تحویل بدهیم... به یاد دارم برای فیلم «شکوه علفزار» که اکران شد، وقتی رفتیم فیلم را ببینیم یکی از دوستان من در سینما از دختران و پسران حاضر در سالن پرسید «وارن بیتی» را دوست دارید؟ که آن زمان یادش بخیر من هم یک جوان ۲۴ ، ۲۵ ساله بودم، همه جوانان شلوغ بازی میکردند و وقتی متوجه شدند که گویندهاش من هستم باور کنید چنان به سمت من هجوم آوردند که خودم تعجب کردم. از طرفی وقتی میدیدم که مردم برای کارمان، سینما و دوبله ارزش قائل هستند خیلی خوشحال میشدم.»
روایت جلال مقامی از «دیدنی ها»
جلال مقامی درباره برنامه «دیدنی ها» که در دهه ۶۰ باعث شهرتش شد، حرف های جذابی زد؛ «آن زمان وقتی به من پیشنهاد شد که مجری «دیدنیها» شوم فقط دو شبکه داشتیم. خیلی سال قبل شبکه دو این برنامه را پخش میکرد که به یاد دارم ساختمان شبکه دو در خیابان الوند و میدان آرژانتین بود که آن زمان آنجا تپه و خیابانهای خاکی بود و من در آنجا سریال «شبهای آنجلس» را بازی میکردم. «شبهای آنجلس» پنجشنبه شبها پخش میشد و به طور زنده هم به پخش میرسید، بنابراین تجربه اجرای برنامه زنده را داشتم و خیلی از دوربین نگران نبودم.»
«تلاشم برای اولین بار که مقابل دوربین رفتم این بود که به خدا میگفتم طوری نشود که از فردای روزی که مشهور شدم بخواهم بادی به غبغب بیندازم. من در «دیدنیها» با چشمانم با مردم حرف میزدم. به یاد دارم آن زمان که برنامه دیدنیها به روی آنتن میرفت یک بانوی بزرگی که اهل ادب هم بود و اکنون اجازه ندارم اسمی از او ببرم همیشه به من میگفت مقامی تو آنقدر در چشمانت صداقت و صمیمیت داری که آدم حس میکند در خانهها محرم هستی. آن زمان که برنامه «دیدنیها» پخش میشد به دلیل اینکه در شرایط جنگی به روی آنتن میرفت و بخش عمدهای از برنامههای تلویزیون در زمینه جبهه بود، لازم بود این یک ساعت پخش شود تا روحیه مردم عوض شود. «دیدنیها» واقعا آن زمان جایگاه دیگری داشت و مردم با دیدن آن نفس میکشیدند تا فقط مساله جنگ در تلویزیون مطرح نباشد و مردم بتوانند یک ساعتی هم استراحت کنند.»
چنین تعریف کرد که مدیر وقت شبکه دو یک روز صداش زده و گفته است، آقای مقامی میگویند شما مرتب لباسهایتان را تغییر میدهید! که در پاسخ به آن مدیر گفته، «میگویند یا شما خودتان دیدهاید؟» مقامی در ادامه این خاطره را اینگونه روایت کرد: «من آن زمان در پاسخ به آن مدیر شبکه گفتم یک مدیر نباید بگوید میگویند، بلکه باید خودش تلویزیون را ببیند، خودش نظر بدهد و سپس قضاوت کند.»
روایتی از جلال مقامی در سال های پایانی عمر
از آن به بعد هر از گاهی جویای حالش بودیم. به دلیل مسافت طولانی تهران با محل سکونتش و همچنین شرایط کرونا، این احوالپرسی ها اغلب تلفنی شکل می گرفت. با این همه جلال مقامی هر بار با مهربانی و گرمی پاسخگویمان بود و گاه برایمان درد دل می کرد. مرداد ماه امسال یکی از همین آخرین تماس هایمان با او شکل گرفت. می گفت: «دوست دارم صدایم شنیده شود اما تعارف که نداریم، صدای مقامی الان، دیگر صدای مقامی چند سال پیش نیست.»
از او پرسیدیم دلتان برای دوبله تنگ نشده است؟ دوست ندارید صدایتان شنیده شود؟ که پاسخ داد: من سالهاست حتی یک جمله هم نگفته ام. به خاطر شرایطم دیگر قادر به رفتن سر کار نیستم و اگر هم بخواهند در خانه خودم از صدایم استفاده کنند در دوبله که غیرممکن است چون باید تصویر مقابلم باشد اما در رادیو شاید بشود متنی بخوانم و همکاری کنم.
با این همه هنوز صدایش باصلابت بود. با طنز مخصوص خودش گفت: اگر بخواهند از صدایم استفاده کنند دیگر مجانی نیست. گذشت آن زمان که مجانی کار می کردیم؛ البته خیلی هم در بند کار نیستم. دوست دارم صدایم شنیده شود به خصوص برای مردم کشورم که خیلی دوستشان دارم اما تعارف که نداریم خودم می دانم بعد از سکته ای که داشتم صدایم هم تغییر کرد و دیگر آن صدای نرم قبلی را ندارم. کاملاً احساس می کنم دیگر حنجره قبلی ام را ندارم و صدایم را از دست داده ام.
آخرین آرزوی جلال مقامی اما برای مردم کشورش بود که در گفت وگو با خبرنگار ایسنا چنین بیان شد: برای همه مردم کشورم آرزوی سلامتی دارم. امیدوارم همه شاد باشند و خداوند به من هم صبر و تحمل بیشتری بدهد که بتوانم غم از دست دادن همسرم را تحمل کنم. فقط این روزها از خداوند صبر و سلامتی می خواهم.