جواد نوائیان رودسری در روزنامه خراسان نوشت : کشور ما ایران، یکی از کهنترین کشورهای دنیاست که با وجود فراز و فرودهای بسیار و روزهای تلخی که از سر گذرانده، همچنان پایدار مانده و با همت والای مردمانش، خواهد ماند. راز این ماندگاری را باید در اتحادی بدانیم که همه اقوام گردآمده زیر پرچم ایران را به حفظ و حراست از آن ترغیب میکند؛ اتحادی که با نام ایران، باعث همبستگی و تلاش مشترک برای بقای یک سرزمین کهنسال میشود. آنچه در ادامه میخوانید، مروری است بر شواهد تاریخی این اتحاد بزرگ؛ اتحادی که پس از طی قرنهای متمادی، میراث مادی و معنوی آن به دست ما رسید و حماسه هشتسال دفاع مقدس را خلق کرد؛ حماسهای که میتوان در آن، تجلی اتحاد ایرانیان در برابر هجوم 80 کشور دنیا را مشاهده کرد؛ یک پایداری کمسابقه و توام با پیروزی. قصه چند هزار ساله اتحاد ایرانی قصه اتحاد ایرانیان در برابر هجوم بیگانگان از قرنها قبل آغاز میشود؛ از چندهزار سال پیش، از زمانی که ایران، ایران شد.
زمانی که آشوریها، به داخل فلات ایران تاختند و مادها، در دوره حکومت «فرورتیش»، نتوانستند در برابر سیل بنیانکن لشکریان مهاجم دوام بیاورند، نخستین مقاومتهای اقوام ایرانی، داخل فلات ایران شکل گرفت؛ آنگونه که چندسال بعد، ایرانیان و متحدانشان، پشت دروازههای نینوا، پایتخت آشور بودند و به حیات هزارساله آن حکومت مقتدر پایان دادند. پایمردی ایرانیان بر سر حفظ تمامیت ارضی سرزمینشان، در دورههای بعد هم تداوم یافت. در دوره اشکانی، سپاهی که مهردادیکم برای بیرون راندن یونانیان از سرزمین ایران تدارک دید، متشکل از همه اقوام ایرانی بود؛ گروههای قومیای که شاید برخی از آنها با برخی دیگر، بر سر مسائل جزئی اختلافاتی داشتند، اما بیرون راندن دشمن و پاکسازی میهن از لوث وجود بیگانگان، همواره در اولویت بود. هنگامی که کراسوس، سردار رومی که با دیده تحقیر به ایرانیان مینگریست، در سال 53 قبل از میلاد، با 300 هزار لژیون کارآزموده رومی، عزم عبور از فرات و فتح ایران را کرد، باز هم این اتحاد به داد ایران رسید؛ سورنا، سردار بزرگی که در سیستان میزیست و طبق برخی نقلها، برای خودش حکومتی مستقل داشت، پرچم ایران را به دوش گرفت و با سربازانش که متشکل از همه اقوام ایرانی بودند، در دشت حران، چنان درسی به دشمن متجاوز داد که در تاریخ ماندگار و الگویی برای جنگهای پارتیزانی شد. موارد دیگری هم هست؛ مواردی که میتواند شاهدی بر این ادعا باشد؛ اینکه در هجوم هپتالیها، اقوام مهاجم آنسوی جیحون به مرزهای شمال خراسان بزرگ، در عهد پیروز ساسانی، شاهد حضور دیگر اقوام ایرانی، مانند ارامنه، برای دفاع از میهن هستیم؛ ایرانیانی که هزاران کیلومتر از زادگاهشان دور میشدند تا از مرزهای این سرزمین پرگُهر پاسداری کنند.
اعترافات تاریخی عنصر اتحاد در تاریخ مردم ایران، موضوعی نیست که فقط خودِ آنها به آن باور داشته باشند. طی تاریخ طولانی این سرزمین، بسیار بودند بیگانگانی که در آثار و فرمانهای خود، به این ویژگی خاص اقرار کردهاند. نمونهاش آگوستوس، امپراتور مقتدر روم که به جانشینانش وصیت کرد هرگز درصدد فتح ایران بر نیایند و به دنبال عبور از فرات، به عنوان مرز آن روزگار سرزمین ایران نباشند؛ چون گذر از مرز و تهدید تمامیت ارضی ایران، حتی زمانی که اختلافات در این کشور به اوج خود میرسد، به سرعت روح ایرانی را به سوی اتحاد رهنمون میشود و آنوقت دیگر هیچ نیرویی قادر به مقاومت در برابر این سیل بنیانکن نیست. تراژان، امپراتور روم که روزگاری پس از آگوستوس به قدرت دست یافت، این حرفها را توهم دانست؛ اما وقتی در گذر از مرز، به نزدیکی اروندرود رسید، دیگر لشکری برایش باقی نماندهبود و با زحمت بسیار، فرار را بر قرار ترجیح داد و در سال 117م، به طرز دردناکی مُرد. این شکست سخت، بر فکر و ذهن سیاستمداران رومی تأثیری شگرف گذاشت؛ آنها به این باور رسیدهبودند که عبور از مرز ایران، ممکن نیست و سببساز مرگ مهاجم خواهد شد؛ موضوعی که به «پیشگویی کتیسفون» مشهور بود و بعد از مرگ «کاروس»، امپراتور روم که قصد داشت وارد خاک ایران شود، در سال 283م (166 سال بعد از تراژان)، در میان دولتمردان رومی طرفداران بسیاری پیدا کرد.
«انگلبرت وینتر» و «بئاته دیگناس»، دو محقق اروپایی در کتاب خواندنی «روم و ایران: دو قدرت جهانی در کشاکش و همزیستی» (ترجمه کیکاووس جهانداری) به این موضوع اشاره میکنند و مینویسند: «طبق آنچه به «پیشگویی کتیسفون» معروف است، کاروس به آن علت نابود شد که به این پیشگویی بیاعتنایی کرد. در این پیشگویی اخطار داده شدهبود که هرکس پایتخت ایران را تصرف کند و از مرزهای آن بگذرد، به کیفر خواهد رسید. به این وسیله روشن میشود که احتیاط زیاد روم در مقابله با ایران [حتی زمانی که این کشور در اوج ضعف و اختلافات داخلی بود،] نه تنها در اثر سیاست خارجی آن بود، بلکه ریشه در محدوده اسطورهای – افسانهای داشت؛ موضوعی که اتحاد مردم ایران به آن جلوه داده بود.» بیش از هزار و 600 سال بعد از مرگ کاروس و تحقق پیشگویی کتیسفون، رد و نشان این اقرار را میتوان در نوشته ساموئل گرین بنجامین، نخستین سفیر ایالات متحده در ایران که هنگام سلطنت ناصرالدینشاه وارد کشور ما شد هم، پیدا کرد.
او در کتاب «ایران و ایرانیان» مینویسد: «عامل مهم دیگری که روسیه یا هر کشور دیگری که بخواهد به ایران حمله کند، باید به آن توجه داشته باشد، عِرق ملی و میهندوستی است که در ایران وجود دارد. ایران از این حیث کاملاً شباهت به فرانسه دارد، همانگونه که فرانسه در قرن اخیر از چندین توطئه و تشنج زیرسایه همین عِرق ملی مردم آن کشور نجات یافته است، ایران هم در قرون اخیر چندبار به دست نیروهای متجاوز و دشمن افتاده است و هربار مردم ایران، متجاوزان را از کشور خود بیرون ریختهاند و استقلالشان را حفظ کردهاند. بنابراین، با یک تجاوز و حمله اگر هم به طور موقت، ایران شکست بخورد، به زودی در سایه عِرق ملی موفق میشود دشمن را از خاک خود بیرون کند.» تلفیق وطنداری و دینداری با ورود اسلام به ایران و شکل گرفتن هویت ایرانی اسلامی، تبلور اتحاد مردم ایران با تمسک به دین مبین اسلام و ارزش وحدت در آن آمیخته شد؛ ایرانیان مسلمان، وطنداران قابلتری نسبت به اجداد خود بودند. جالب اینجاست که حتی اقوام تازه وارد به این سرزمین نیز، در فضای چنین اتحادی قرار میگرفتند و با آن همداستان میشدند.
در جنگ ملازگرد، میان آلبارسلان سلجوقی و امپراتوری بیزانس که به شکست سنگین رومشرقی انجامید، هزاران ایرانی، از اقوام و نژادهای گوناگون، زیر پرچمی واحد جنگیدند و سرزمین خودشان را از تعرض بیگانگان مصون نگه داشتند. این حس اتحاد، مایه همراهی ایرانیان با دیگر مسلمانان نیز بود؛ صلاحالدین ایوبی، سردار نامدار جهان اسلام و فاتح بزرگ جنگهای صلیبی، اصالتاً کُردی ایرانی بود و بخش عمدهای از آنان که در رکابش میجنگیدند، ایرانیان مؤمنی بودند که در پاسداری از سرزمینهای اسلامی، همچون سرزمین مادری، میکوشیدند. در دورههای بعد و بهویژه در عهد صفوی، این اتحاد، جلوهای بیشتر یافت. در فتح هرمز و بیرون راندن پرتغالیهای متجاوز، هزاران ایرانی، از ترک، کُرد، بلوچ، گیلک، ارمنی، عرب و مازندرانی، زیر پرچم ایران و با فرماندهی امامقلیخان، یک ایرانی گرجیتبار، به مصاف دشمن رفتند و درسی جاودانه به متجاوزان دادند. در تلاشهای بیامان نادرشاه برای بیرون راندن مهاجمان روس و عثمانی، اتحاد مردم ایران و بهویژه همراهی مردمان بخشهای غربی کشور، باعث سرعت پیشروی قشون ایرانی شد و زمینه را برای درهم شکستن نیروی دشمن فراهم کرد.
اما زیباترین جلوه و به واقع شاهبیت غزل اتحاد ملت ایران را برای بیرون راندن متجاوزان، باید در جنگ تحمیلی هشتساله دید؛ زمانی که همه مردم ایران، از هر قوم و طایفهای که بودند و با هر لهجه شیرینی که تکلم میکردند، یکپارچه و مصمم، زیر پرچم ایران گرد آمدند و افزون بر سرزمین مادری، به دفاع از انقلابی برخاستند که ثمره خون هزاران شهید بود. دشمن، مانند همیشه، به خیال واهی خود، گمان میکرد که آتش فتنه و اختلاف در ایران اوج گرفته و زمان، برای تهاجم و پارهپاره کردن این مرز پرگهر، فرا رسیدهاست؛ اما تنها با گذشت کمتر از یکسال، مردم ایران با نثار صدها شهید گرانقدر و تقدیم نخبگان سیاسی، علمی، اجتماعی و فرهنگی خود، تمام فتنهجویان را بیرون راندند و خطری را که اتحاد آنها را تهدید میکرد، از بین بردند. از نیمه دوم سال 1360ش، کابوس رژیم بعثی عراق در جنگی که به راه انداخته بود، کامل شد. جوانان ایران، از چهارگوشه این سرزمین، به جبهههای غرب و جنوب آمدند و دشمن تا بن دندان مسلح را، با اتحاد و ایمان خود به زانو درآوردند و آن پیروزی بزرگ و سرنوشتساز را رقم زدند.
جواد نوائیان رودسری - روزنامه خراسان