سـونیـوز

پایگاه خبری تحلیلی

نسخه چاپی خبر

پرچمِ سفید و جَنگِ صُلح

کد خبر : 1484
20:00
1400/06/30


سونیوز: روز 21 سپتامبر مصادف با 31 شهریور روز جهانی صلح نامیده شده است. هدف از برگزاری « روز جهانی صُلح » این است که جهانی عاری از خشونت و جنگ با همکاری دولت‌ها، سازمان‌ها و آحاد مردم در سراسر جهان، دست یافتنی باشد. در همین راستا دکتر فرید حیدری، فعال فرهنگی و رسانه ای در یادداشتی مفصل از زوایای متفاوت صلح جهانی را مورد بررسی قرار داده است.



        

صلح جهانی یک رویکرد آرمانی و ایده آل در سراسر جهان می باشد که در حالت کلی مفهوم این ایده ی جهانی، پرهیر از خشونت می باشد. تمامی ملت های جهان با یک اراده و تصمیم فراگیر در کنار هم برای تحقق این آرمان تلاش می کنند. برقراری یک صلح پایدار خواسته یا ناخواسته به صورت خودجوش و یا سیستماتیک از وقوع جَنگ جلوگیری می نماید. واژه صلح اغلب بر کینه ها، عداوت ها  و خصومت ها مهر باطل می زند. صُلح و امنیت پشتوانه ی عدالت بوده و می تواند برابری انسان ها و سعادت بشر راتحقق بخشد. اما از دیرباز و بدو خلقت بشر،  به ندرت می توان برهه ای از تاریخ را یافت که در آن انسان ها به دور از جنگ و خونریزی با صُلح  و آرامش در کنار هم زندگی کنند. از جنگ های کلاسیک قبیله ای گرفته تا جنگ های جهانی و جنگ های مدرن از نوع الکترونیک و سایبری، همگی امنیت و آرامش انسان ها را در طول تاریخ سلب نموده اند.

با وجود یک تصویر تلخ  و فراگیر، از جهانی که با خشم و هیاهو همراه است، شاید تصور یک روز بدون دغدغه و نگرانی، بدون آشوب و جنگ به همراه نهادینه شدن یک صُلح پایدار جهانی، رویایی دست نیافتنی باشد. شاید صُلح، واژه ای غریب و نمایشی باشد، که در ادبیات سیاسی حاکمانِ اغلب کشورها تبدیل به ویترین صاحبان قدرت شده است. به طوری که صنایع جنگی را صنایع دفاعی و سردمداران جنگ را مدافعان ملت و میهن می نامند و پشت این واژه های حماسی، با جنگ های  نهان و پنهان صُلح را از ملت ها در بُعد زمان و مکان می زدایند.

 حاکمانِ جَنگ ­طلب در طول تاریخ و برخی مختصات جغرافیایی برای رهاسازی از عقده ها و توهمات خویشتن، لشگر های زره پوش تربیت کردند، تا با آغاز نبردهای هولناک، به این عقده ها و کینه ها جامه ی عمل بپوشاندند. البته گاهی هم به وقوع پیوستن این توهمات مغشوش، هزینه ای گزاف بر پیکر  بی جان صاحبان قدرت گذاشته است. هزینه ای به ارزش از دست دادن قدرت و تاج و تخت چند ده ساله ی حاکمان طمع کار. چرا که بسیاری از این نبردها در طول تاریخ توسط حکومت ها به قصد تحمیل و تزریق باورهای ایدئولوژیکی و یا با هدف کشورگشایی و به تاراج  بردن ثروت ممالک گوناگون و در نهایت به استثمار کشیدن جوامع هدف رخ داده است و در مقابل، ملت هایی که شاید، حتی برای یکبار نیز همدیگر را ندیده اند، می جنگند و کشته می شوند و در انتهای این نبردهای سهمگین، شاید صاحبان قدرت، همانند میدان شطرنج "پات" شده و در صورت نیاز و مصلحت آتش بس اعلام نمایند.
تاریخ ثابت کرده است که این صاحب قدرتان هستند، که گِرد هم جمع شده و سازمان ها و تَشکل های ضد جَنگ و مدافع صُلح ایجاد می کنند و سپس در پسِ پستوی این تشکُل ها، نقشه جَنگ طراحی کرده،  لشگر کِشی می کنند و جَنگ های خونین راه اندازی می کنند و بدین ترتیب ملت ها قربانیِ نقشه های شوم این عده می گردند. در نهایت عاملان و بانیان این جَنگ ها، جایزه صُلح  دریافت کرده و خود را با رسانه ها در اذهان عمومی تطهیر و بَزک می نمایند.

در باره صُلح کتاب ها نوشته شده، فیلم ها ساخته شده و آوزاها و ترانه ها طنین انداز شده است. اما در پشت این ویترین پر زرق و برق، ملت ها تقریبا به جز برهه های معدود و خاصی از تاریخ، در هیچ دوره ی زمانی روی صُلح  و آرامش را ندیده اند، به طوری که یا درگیر جنگ های آتشین تمام عیار بوده اند و هستند  و یا درگیر جنگ های سرد و نیابتی و سایبری.
صُلح، زمانی تحقق می یابد که امنیت در سایه آزادی برقرار باشد، انجام عملیات های تروریستی و انتحاری با هر باور و عقیده ای، هر هدف، توجیح و توضیحی، واژه صُلح  را تبدیل به آرزو و رویا برای انسان ها نموده است.

ازمسائل مهم برای رسیدن به توسعه همه جانبه ضرورت و لزوم صلح وآرامش درجهان است. چراکه در صورت جنگ و ناامنی و فقدان صلح، منابع مادی و معنوی به همراه نیروی انسانی تباه می گردد.
جامعه ای که در آن جنگ و خونریزی به شکل کلاسیک و مدرن نباشد، قطعا یک جامعه آرمانی خواهد بود. به نظر می رسد، زمانی رویای رسیدن به صُلح تحقق پیدا می کند، که ملت های جهان جوامع آنارشیسم را تجربه کنند، تا هیچ قدرتی جهت حاکمیت بر ملت ها وجود نداشته باشد.
به قول باروخ اسپینوزا،  فیلسوف هلندی قرن هفدهم، « صُلح » به معنی  جنگ و درگیری بین کشورها و قدرت ها نیست، بلکه فضیلتی است که از نیروی جان مایه میگیرد و همان طورکه آزادی به معنای زندانی نبودن نیست، صُلح نیز به معنای نبود جَنگ نیست. پس بر اساس تعریف این فیلسوف هلندی، می توان چنین نتیجه گرفت که، صُلح شرایطی آرام، بیدغدغه و خالی از تشویش، کشمکش و ستیز است. صلح نشات گرفته از قلب انسان به معنی از بین رفتن تبعیض های نژادی، مذهبی، قومیتی و جنسیتی می باشد، که انسان ها بتوانند فراتر از مرزهای جغرافیایی در کنار هم، فارغ از تاریخ و جغرافیا و نژاد و هر باوری و به دور از هر مکتب و تنش و دغدغه ای در کنار هم زندگی کنند ناگفته نماند که مفهوم صُلح را نباید با آتشبس اشتباه گرفت، زیرا « آتش بَس » به معنای پایان دادن به مناقشه و قطع جَنگ است.‏

شاید اگر انسان ها در هر جغرافیایی با هر شان، مقام و قدرتی بپذیرند، که همه انسان ها در متفاوت بودن، مشترک هستند، ممکن است واژه "صُلح" از متن کتاب ها و ترانه ها، اندکی به واقعیت نزدیک تر شده باشد.
شایان ذکر است که نویسندگان و هنرمندان همواره در شروع و شیوع جنگ ها و صُلح ها نقش اساسی داشته اند. تاثیر حداقلی روی حاکمان و شاید تاثیرحداکثری روی ملت ها. به عنوان مثال "گرینگا"،  اثر هنری ضد جنگ پیکاسو، رمان "جنگ و صُلح "  تولستوی و یا ترانه "تصور کن" ضد جَنگ جان لنِول تا  آثار ملی میهنی ضدِ جَنگ اغلب کشورها، همه و همه، ممکن است مسکنی باشد مقطعی، برای آرام کردن آلام های افراد یک جامعه، تا زمان وقوع جنگ. چرا که این آثار هنری، همواره روی ملت ها تاثیر بسزایی داشته و همچنان بر قدرت ها بی تاثیر بوده است.

شاید از تجربه های تلخ تاریخی، بتوان این چنین استنباط کرد، که پویش های اجتماعی و راهپیمایی های ضد جنگ، کتاب ها ، فیلم ها، نقاشی ها و ترانه هایی با مضامین "صُلح" تا کنون روی صاحبان قدرت برای جلوگیری از جنگ تاثیر بسزایی نداشته است.
همه عوامل ظلم، که منشا تنازع و درگیری افراد یا ملت ها و دولت ها می شوند ، عینا موانع صُلح و عدالت به حساب می آیند و به آن آسیب وارد می کنند. فراتر از این واقعیت های پیدا و پنهان تلخ تاریخی، می توان توصیفاتی واقع بینانه از صُلح نیز ارائه کرد. از دید علوم سیاسی، ابزار دیپلماسی در طول تاریخ برای جلوگیری از جنگ ها بی تاثیر نبوده است. یک دیپلماسی فعال، با لحاظ کردن تمامی معادلات سیاسی، می تواند منافع به دست آمده بعد از جنگ را، در گرو گفتگو، مذاکره، تعامل وتوافق بدون جنگ و خونریزی کسب نماید. اما همین ابزار دیپلماسی شاید خطر جنگ را  از ملت ها به صورت مقطعی و گذرا دور نماید. در حالی که ماحصل دیپلماسیِ صاحبان قدرت، صرفا دور شدن از خطر جنگ احتمالی می باشد، نه برقراری صُلح. صُلح ایجابی زمانی می تواند در کمال آرامش تحقق یابد، که تمامی تمدن های بشری به دور از تعصبات و هیجانات اقتضایی همدیگر را به رسمیت بشناسند.

نا گفته نماند که ایده و طرح گفتگوی تمدن ها که اواخر دهه هفتاد شمسی توسط دولت وقت ایران مطرح گردید و مورد استقبال جهانی قرار گرفت، یک گام رو به جلو برای نهادینه کردن مفهوم صُلح جهانی بود، که البته پیشینه این نظریه و طرح آن در داخل کشور و مجامع بین المللی به دهه پنجاه شمسی برمی گردد که اتفاقا متولیان این تئوری در قبل از انقلاب  نیز از ایده رئیس جمهور وقت کشور برای جهانی شدن آن حمایت کردند.

جدا از مباحث مطرح شده، ریشه جَنگ و صُلح را می توان در بستر رسانه جستجو نمود. نقش و تاثیر رسانهها در اعتراض، آشوب، درگیری و جنگ های منطقه ای و بین المللی در سطح جهان انکارناپذیر و اجتناب ناپذیر است. اگر چه تصور عمومی بر این اصل استوار است که رسانهها در خدمت آگاهسازی مخاطبان و اطلاعرسانی درباره محیط پیرامون و رویدادهای جهانی قرار دارند، اما نقش تنشزدایی و یا ایجاد تنش آنها در حل یا تشدید بحران ها پررنگتر به نظر میرسد، می توان گفت، رسانه ابزار حساسی است که می تواند کاربردهای متعدد و حتی متعارضی داشته باشد. می تواند به مثابه یک سلاح در خدمت منازعه و جنگ عمل کند و هم می تواند به ابزاری برای کمک به حل منازعه ، استقرار و تحکیم صُلح تبدیل شود.

بر همین اساس، جنگ عراق و افغانستان بیشتر با یک استراتژی رسانه ای سیستماتیک همراه بود که  کارکرد آن اماده سازی افکار عمومی در سطح جهان به همراه بهانه جویی ها برای آغاز یک جنگ تمام عیار بود. در حالی که بَعد از پایان جنگ و کشته شدن انسان های بی گناه و  آوارگی و بی خانمان شدن میلیون ها انسان دیگر، هیچ مدارک و شواهد محکمه پسندی برای اعلان و آغاز جنگ وجود نداشت و چنین به نظر می رسد که جوسازی و  اقناع رسانه ای در راه اندازی این جنگ ها تاثیر گزار بوده است. البته نا گفته نماند که تعامل با رسانه ریشه در قدرت دارد.

در آستانه جنگ جهانی دوم، پاول جوزف، وزیر تبلیغات آلمان نازی، از مدت ها قبل اذهان عمومی را برای تحقق رویای فتح جهان توسط هیتلر، با شروع یک جنگ جهانی تمام عیار آماده کرده بود. جامعه آلمان نازی در آن سال ها  با استراتژی "دروغ بزرگ" که ساخته و پرداخته وزیر تبلیغات هیتلر بود، اداره می شد و اقناع رسانه ای به شکل شگرفی در این کشور پیاده سازی و اجرا  گردید. در نهایت با یورش ارتش هیتلر به لَهستان،  منجر به آغاز جَنگ جهانی دوم گردید، که در این نبرد جهانی، بیش از هفتاد میلیون انسان بی گناه کشته شدند.
قدرت رسانه در شروع و شیوع جنگ و  اعلان آتش بس و برقراری صُلح  نیز چشمگیر می باشد. پس از دو جنگ جهانی وحشتناک، در عصرامروز جنگ مفهوم دیگری به خود گرفته است و جنگ جهانی سوم را شاید بتوان در جنگ رسانه ها و پروپاگاندای رسانه ای مشاهده نمود. در عصر امروز، رسانه ها به جای انعکاس سیاست ها و تصمیم های دولتمردان، خود نیز تصمیم گیری می کنند. جنگ ها و آتش بس ها اعلان می کنند. در جهان امروز رسانه ها می توانند در بالاترین و پایین ترین لایه های سطوح جامعه نیز تاثیرگزار باشند و توده مردم را با خود همراه کنند.

آنچه که به جرات می توان گفت،  این است که هر یک از انسان ها با جهان بینی خاص خود، بسته به ملیت، فرهنگ، جنسیت، سن و بسیاری از ویژگی های دیگر خود، فهم متفاوتی از انگاره ی جهان عاری از خشونت و صُلح دارند، فهمی که شناخت آن در قاب رسانه می تواند پشتوانه­ی سناریو نویس های معادلات جهانی در برنامه ریزی و تدوین سیاست های کلان بین المللی باشد.

در پایان این یادداشت می توان چنین نتیجه گرفت، که همه انسان های جهان، تنها با داشتن تصورات انتزاعی و فانتزی می توانند جهت تحقق صُلح برای جامعه بشریت به مفهوم واقعی کلمه آرزو نمایند. می توان این چنین تصور نمود که در بدترین حالت، هیچ انسانی روی کروه زمین وجود نداشته باشد و یا در بهترین حالت ممکن، تک تک انسان ها بر اساس نظریه باروخ اسپینوزا، مفهوم صُلح را با تمام وجود درک کنند تا شاید مرزهای جغرافیایی تَنیده شود و  دیگر تفاوت در زبان، گویش، نژاد و مذهب نشان برتری نباشد. بدون مرز و محدوده تمامی جهان، وطن تک تک انسان ها نامیده شود و تنها یک کشور در آن وجود داشته باشد. کشوری به نام "دنیا".  دنیایی که در آن  خبری از خودکشی نهنگ ها در رسانه ها منشتر نگردد. زندان ها، قصه ها و داستان های افسانه ای برای کودکان باشد و همصدایی ها نیز، با سرکوب و شکنجه پاسخ داده نشوند. جهانی که در آن پول، نژاد و قدرت ارزش محسوب  نگردد.  جهانی که در آن خمپاره، بمب افکن و بمب هسته ای، واژه هایی بیگانه و تعریف نشده برای جهانیان  باشد و تمامی جنگ های  جهان  به دست ارتش صُلح در هر سطح و با هر هدفی مشمول آتش بس گردند تا شاید در هیچ نقطه از جهان، حتی شاهد جَنگی برای صُلح نبوده و همواره پرچمِ سفید، یک پرچم جهانی برای کشوری به اسمِ دُنیا به احتزاز درآید.

 
نویسنده : دکتر فرید حیدری
فعال فرهنگی و رسانه ای

نویسنده : سونیوز
پژوهشیار