سـونیـوز

پایگاه خبری تحلیلی

نسخه چاپی خبر

تاسیان، فریاد خاموش تاریخ

کد خبر : 10937
00:04
1404/05/18


سونیوز: فرید حیدری، در یادداشتی تحت عنوان «تاسیان، فریاد خاموش تاریخ » با اشاره به مفاهیم و پیام های مجموعه تاسیان، دومین سریال از سه گانه «روزی، روزگای ایران» تینا پاکروان نوشت: تاسیان تمام شد. اما بی صدا فریاد زد : توسعه در میان شعله‌ شعارهای آتشین دود شد و چرخ های صنعت در حریقِ سرخ سوخت. عشق و وطن به اتفاق می سوزند اما همچنان مثل سرو ایستاده و پابرجاست. در تاسیان، ساواک دیگر یک هیولا نبود. «چپ» با روشنفکری فاصله داشت. «سرمایه‌دار» خون‌آشام نبود و «انقلابی» هم قدیس نبود. در تاسیان تئوری های مطلق‌گرا بر جامعه خاکستری چیره شد. صنعت و تولید قربانی مانیفست کمونیست هایی شد که ژست روشنفکری به خود گرفته بودند. تاسیان روایتی است از ایرانِ در آستانه انقلاب 57 که کتاب‌های درسی تاریخ حتی جرئتِ ثبت آن را نداشتند...


سریال «تاسیان» آینه‌ی تَرک خورده و شکسته ای است که تینا پاکروان، تِکه تِکه های آن را در مقابل کتاب های تاریخ فاتحان گذاشته است. «تاسیان» همچون گویی جادویی، تصویری چندبعدی از روزگار گذشته ای پرتلاطم را انعکاس می دهد. روایتی که در لفافه ی داستانی عاشقانه، زخم های یک ملت را به تصویر می کشد. این سریال با ظرافت و دقتی مثال زدنی، لایه های پنهان جامعه پیش از انقلاب را می شکافد و حقایقی را آشکار می کند که دهه ها در پسِ پرده سانسور و روایت های تک بُعدی پنهان مانده بود.
 
برای علاقمندان شعر و ادبیات و آثار هوشنگ ابتهاج معروف به سایه «تاسیان» واژه بسیار آشنایی است. چرا که یکی از مهمترین کتابهای این شاعر معاصر که شعر معروف « ارغوان» در آن منتشر شد، «تاسیان» نام دارد و این چنین آغاز میشود: «خانه دل تنگ غروبی خفه بود - مثل امروز که تنگ است دلم...»
 


سریال تاسیان هر چند راویِ تاریخ انقلاب اسلامی نبوده و تنها یک داستان عاشقانه در دل تاریخ است. اما کارگردان این مجموعه به صورت زیرپوستی با ذکاوتی منحصر به فرد، روایت هایی متفاوت و چندلایه را از دل تاریخ بیرون می کِشد.

 لایه اول، فاز سِیر عاشقانه یک دختر دانشجو و یک پسر یاغی است که در نهایت به یک عشق نافرجام تبدیل شد. لایه دوم، معماری اجتماعی، سبک زندگی اختیاری و نحوه فعالیت جریان های سیاسی و مذهبی را  قبل از وقوع انقلاب روایت می کند و در نهایت لایه پنهان سوم نیز رمزگشایی از شخصیت‌های محوری این داستان است.
 
در نگاه اول، تاسیان، داستان یک رابطه عاشقانه بین «شیرین نجات» دختری از طبقه مرفه و تحصیلکرده با روحیه هنری که عاشق رنگ آبی است با پسری مستقل از یک خانواده مذهبی از طبقه بازار به نام «امیر یوسفی نیا» است. یک روایت چند سطحی از ماجراجویی های عاشقانه که در نهایت چنین به نظر می رسد، عشق شیرینِ « شیرین و امیر» شاید به نوعی قربانی کف خیابان ها شد.



 اما در عمق این داستان عاشقانه، افرادی حضور دارند که عاشق ایران هستند و برای پیشرفت آن تلاش می‌کنند. توسعه اجتماعی، اقتصادی در اولویت آنها قرار دارد، اما به طور اتفاقی در مقابل افرادی قرار می‌گیرند که از روی آگاهی یا از سر هیجان و هذیان بر طبلِ تغییر می‌کوبند و به ظاهر قصد دارند حامی طبقه فرودست در برابر جامعه سرمایه‌داری باشند. در امتداد این ماجرا، فردی مانند جمشید نجات، فارغ از هر نوع گرایش سیاسی، با باور و ایمان قلبی می خواهد ایران را به اوج شکوفایی برساند. مهم ترین دغدغه و هدف «نجات ها» تامین معیشت و افزایش سطح رفاه کارگران جامعه بود.  او تمام سعی خود را کرد تا صنعت و تولید را در حد وسع خود به اوج پیشرفت برساند. اما در نهایت قربانی اعتصابات و شورش های کارگری شد.
 
تیتراژ سریال تاسیان یک انیمیشن مینمیال است که برای بخشی از تماشاگران این مجموعه، کتاب «ماهی سیاه کوچولو»، تالیف صمد بهرنگی، نویسنده مطرح با تفکرات چپ و کمونیستی را تداعی می کند که البته این نویسنده به صورت مشکوک در 29 سالگی در رود خروشان آراز غرق می شود. ناگفته نماند که جامعه معترض روشنفکر به ویژه نویسندگان شاخصی همچون غلامحسین ساعدی و جلال آل احمد، ساواک را متهم به قتل صمد بهرنگی کردند. اما پس از نزدیک به 6 دهه، علت مرگ او در هاله ای از ابهام قرار دارد و همچنان پر رمز و راز است.
 

 تیتراژ سیاه و سفید سریال تاسیان خود، شاید راوی قصه تاسیان است: درخت سَرو درآتش میسوزد ولی امید به طلوعی دوباره وجود دارد. در پوستر اصلی این سریال نیز سَرو و ماهی دو نمادِ اصلی سریال است. بر اساس این نمادها و نشانه ها آغاز تاسیان با تصویری از درخت سَرو، مفهوم و پیامی خاص از طرف فیلمساز به تماشاگر ارسال می شود. این درخت سَرو، پیوسته و نامحسوس در اِپیزودهای مختلف این سریال حضور دارد. در نهایت، داستان تاسیان در کنار همین درخت سَرو حیاط به پایان می رسد.
 
تینا پاکروان، نویسنده و کارگردان سریال تاسیان در سریال های «خاتون» و «تاسیان» به صورت شفاف و مستقیم حسِ وطن پرستی، ایران دوستی و آزادیخواهی را به تصویر می کشد. از این رو دیالوگ عمیق و تاثیرگذار درخت سَرو «سَرپاش قشنگه»، با تصویری از خود درخت سَرو پیامی خاص منتقل می کند. شاید منظورکارگردان از سَروی که همواره پابرجا است، استعاره ای از ایرانِ همیشه پایدار است. این درخت کهن، شاهد تمام فراز و نشیب های تاریخی بود ولی هرگز سَرخم نکرد. حضور مکرر درخت سرو در صحنه های مختلف سریال، پیوند ناگسستنی شخصیت ها با خاکی را نشان می دهد که هم مأمن است و هم زندان. شاید هم این سَرو  یک نماد چند بُعدی از فرزند، خانه و وطن است که درصورت فِراق، آسیب و شکست موجب غم و اندوه «تاسیان» میشود.
 


دریک نگاه اجمالی میتوان گفت که اغلب تولیدات مستقل و غیرمستقل سینمایی و تلویزیونی که به وقایع قبل از انقلاب 57 پرداختهاند، در روایتگری و تصویرسازی آن سالها به خاطر ملاحظات سیاسی یا سانسور، کتاب های درس تاریخ آموزش و پروش را تصویرسازی کرده اند و کمتر فیلم و سریالی وجود دارد که وقایع و سهم جریان ها و گروه های سیاسی حدود نیم قرن قبل را با یک روایت خاکستری و رعایت انصاف به تصویر کشیده شود.
 
در ابتدا سازمان تنظیم مقررات رسانه های صوت و تصویر فراگیر (ساترا) سریال «تاسیان» را برای مدتی توقیف کرد. این سازمان وابسته به صداوسیما با استناد به دلایلی مانند «عدم ارائه تعریف صحیح از انقلاب اسلامی»، «نمایش رقص » و «سِرو مشروبات الکلی» این تصمیم را به طور ناشیانه ای توجیه کرده است. اما شاید همه این موارد، بهانه ای بیش برای توقیف نبود. چرا که سناریست و کارگردان این سریال بارها اعلام کرده است که تاریخ انقلاب اسلامی را نمی سازد. بلکه این سریال عاشقانه ای در دل تاریخ است. با این نگاه و موضع کارگردان، منطقی و طبیعی است که  این داستان عاشقانه بایستی بر حسب مقتضیات و شرایط اجتماعی زمان خود روایت شود. البته اگر همه دلایل و استدلال های متناقض ساترا مانند یک پازل کنار هم چییده شود، در واقع چنین به نظر می رسد، نمایش تصویر ایران در حال توسعه در سریال  تاسیان به مزاج سانسورچی های صداوسیما خوش نیامده است. به طوری که تینا پاکروان، کارگردان سریال، در واکنش به این حاشیه ها پرسید:  چرا از این بستر تاریخی می ترسید؟ من نمی توانم دروغ بگویم... اصلاً بلد نیستم دروغ بگویم.
 
 

 هر چند در این مجموعه، کارگردان به دلیل وجود محدودیتهای احتمالی و عدم توقیف کلی و دائمی سریال و یا هر دلیل دیگر از پرداخت مستقیم به نقش و تاثیر نیروهای مذهبی در روند پیروزی انقلاب پرهیز میکند. اما در مقابل، سناریوها و شعارهای احساسی و هیجانی جریان چپ را مسبب از بین بردن امکانات و زیرساخت های کشور معرفی می کند و با تاختن به چپ های حامی انقلاب و پررنگ کردن خیانت های این گروه در داخل و خارج از کشور به زمینه های بروز انقلاب در ایران اشاره می کند. هر چند که باز هم تینا پاکروان با دقت و ظرافت خاص پیام متفاوتی را  بر اساس  توزیع زمانی و مکانی پراکنده به مخاطبان این سریال منتقل می کند. در تاسیان، شخصیت‌های مثبت داستان بارها با دیالوگ های متنوع اعلام کردند که همسو شدن با انقلابی ها یا از سر ناآگاهی است یا خیانت. هر چند در نهایت این مخاطبان و تماشاگران هستند که از این دیالوگ های فراتاریخی نتیجه گیری کرده و  قضاوت می کنند.
 


اتفاقی که در طول 45 سال گدشته بی سابقه بود. تصویری متفاوت، غیر کلیشه ای و شاید سانتی مانتال از ساواک (سازمان اطلاعات و امنیت کشور)  ارائه داد. تصویری که سعید و امیر و حتی رئیس اداره سوم ساواک تناقضات درون ساختار سازمان امنیتی را در این سریال نمایندگی می کردند. برخی رسانه ها و افراد سیاسی نیز این روایت را سفیدشویی ساواک عنوان می کنند و برخی ها هم تحت عنوان «ساواک صورتی» عنوان می کنند که حتی سیلی زدن هم بلد نیست. اما روایت خاکستری از ساواک در این سریال، به درست یا غلط، تصویری متفاوت از سازمان اطلاعات و امنیت ایران دوران پهلوی را نشان می دهد که در نوع خود بی سابقه است.



در این مجموعه برخی کارمندان و ماموران ساواک نسبت هایی نزدیک با ارتباطاتی پیچیده دارند. امیر یوسفی نیا، فرزند یک خانواده سنتی و مذهبی با فعالیت های سیاسی و انقلابی است که از طرف پدر بازاری این خانواده طَرد شده است و پس از مدتی فعالیت در یک چاپخانه به ساواک می پیوندد. سعید، مامور اصلی ساواک نیز فرزند یک خانواده سُنتی است که در همسایگی خانواده امیر زندگی می کند. اما پدر سعید حتی از عضویت او در ساواک بی خبر است. در این سریال، سعید یک رفیقِ شفیق و در عین حال ساواکی وطن پرست معرفی می شود که خود و خانواده اش مورد آزار و اذیت امید یوسفی نیا، برادر مبارز و مذهبی امیر ساواکی قرار می گیرد. اما در مقابل این آزار و اذیت ها، سعید از امکانات و اعتبار سازمان امنیتی کشور برای تسویه حساب های شخصی استقاده می کند. شاید این نسبت ها و ارتباطات نزدیک، نشان دهنده عقاید مستقل و گرایش های سیاسی و مذهبی متنوع، در جامعه زمان خود بود که حتی اعضای یک خانواده را در مقابل هم قرار می داد.
 


کارگردان در این مجموعه با زیرکی منحصر به فردی، داستان تاسیان را یک تِرومای اجتماعی نشان می دهد. بر اساس همین نگاه، پس از نزدیک به نیم قرن، چنین به مخاطب القا می شود که چهره ایران در دوره قبل از انقلاب متفاوت از آن چیزی است که در طول چند دهه، تلویزیون، سینما و تئاتر داخل کشور آن را به نمایش گذاشته است. کارگردان حتی عملکرد ساواک را نیز با درکی متفاوت و خاص از واقعیات تاریخی و رسالت سازمانی آن به تصویر کشیده است. تصویر جدیدی که تاسیان از ساواک ارائه داد، نشان می دهد که خیانت و نقض امنیت ملی، خط قرمز این سازمان امنیتی بود.
 

بازی ها در این سریال بسیار طبیعی  و حساب شده است.  بازی بازیگران اصلی در سطحی بود که تماشاگر در کنار کادربندی، فضاسازی، نورپردازی، گریم و طراحی صحنه از پیووی هر شخصیتی که به داستان می نگرد، به راحتی با او احساس همذات پنداری می کند. به طوری که تمامی شخصیت های سریال را با تمام وجود درک می کند. این بازیگردانی فوق العاده، استعداد و خلاقیت هنری فیلمساز را مضاف بر هنرنمایی بازیگران حرفه ای، به رخ مخاطب می کشد.
 

همه شخصیت‌های سریال «تاسیان» واقع بینانه و باورپذیر تعریف شده است. انسان‌هایی خاکستری که گاه در مسیر توسعه و اصلاح جامعه گام برمی‌دارند و گاه نیز در پی رویاها و آرزوهای خود هستند. گاهی نیز از فرط استیصال، به بیراهه می‌روند و اشتباه هم می‌کنند. اما این صرفا یک برداشت سطحی و عمومی از تاسیان است. تینا پاکروان در این سریال شخصیت ها را با یک ظرافت خاص رمزگذاری کرده است. در آثار سینمایی و تلویزیونی تولیدی با ژانر تاریخی  و اجتماعی، اغلب شخصیت های منفی با اسامی اصیل متعلق به دوره ایران باستان نامگذاری می شوند و نقش های مثبت همان فیلم یا سریال نیز ، همچنان با اسامی مذهبی معرفی می شوند. اما در این سریال نام دو مامور ساواک «امیر» و «سعید» است . نام «جمشید» که به معنی خورشید درخشان، فرزند خورشید یا پادشاه بزرگ است ، شاید تمثیلی قابل تامل از شیر و خورشید است. حتی در چهره پردازی جمشید نجات هم می توان تصویری پنهان از محمدرضا شاه پهلوی را دید که با  ایجاد یک حس تشابه ناملموس در فرم موی سر به همراه سبک پوشش و نوع دیالوگ، با اندکی دقت و تامل شاید برای مخاطب تداعی می شود.


کارگردان در این مجموعه با نمادگرایی و نشانه گذاری کارخانه را به عنوان سَمبلی از میهن و جمشید نجات را در نقش صاحب کارخانه به عنوان نماد بالاترین مقام حکومتی که سعی در نجات کارخانه ( ایران) دارد، نشان  می دهد. همچنین انتخاب نام «جمشید نجات» شاخصی دیگر از  تِم شخصیت پردازی و رمزگذاری های پیچیده ی کارگردان است. به نظر می رسد نام خانوادگی« نِجات» حاکی از رسالت شخصیت جشمید نجات است. به طوری که در یکی از  دیالوگ های سکانس‌های قسمت های پایانی، جشمید نجات خطاب به کارگران شورشی گفت: «کارخانه‌مان را آتش نزنید.کارخونه هممونه، این کارخونه همتونه.»  این دیالوگ معنادار، تداعی کننده پیام و درخواست محمدرضا شاه پهلوی از انقلابی ها بود که با حضور در تلویزیون ملی ایران گفت: « من از شما «جوانان و نوجوانان» که آینده ایران متعلق به شماست می خواهم تا میهنمان را به خون و آتش نکشید و به امروز خود و فردای ایران ضرر نزنید.»
 

در این میان، افرادی مانند جمشید نجات که به خِردگرایی و  توسعه گرایی جامعه باور داشتند و حامی واقعی کارگران بودند، در معرض حمله و اتهام قرار می‌گیرند و در نهایت دارایی و سرمایه های مادی و معنوی خود را از دست می‌دهند. این فریاد، پِژواک دردناک تمام کسانی بود که ایران برای آنها تنها یک جغرافیا نبود، بلکه خاک و خانه ای بود که حاضر بودند جان خود را برای آن قربانی کنند.

صحنه های کارخانه نیز، نمادی از ایران در حال توسعه است. کارگرانی که ابتدا قدردان و قدرشناس زحمات و توجه جمشید نجات هستند، ناگهان تبدیل به دشمنان خشمگین و کینه توز می شوند. این تغییر ناگهانی، تصویرگر سناریویی است که افراد یک جامعه چگونه می توانند تحت تأثیر تبلیغات سیاسی  (پروپاگاندا) منافع اقتصادی، اجتماعی و ملی را نادیده بگیرند.



امير، شخصيتى سرشار از تضاد وگُسست است. فردی كه بين دو قطبِ سُنت و مدرنيته، اخلاق و منفعت طلبى و عشق و فريب، همواره در نوسان است. با این توصیف، برای مخاطب عام، چنین به نظر می رسد که امیر با این خصایص عامل سقوط خود شد. اما این همه ماجرا نیست. چرا که امیر یوسفی نیا (خسرو) حاصل وقایع و جريان هاى سياسى، اجتماعى و زخم هاى خانوادگى است. او در متن جامعه اى قرار می گیرد كه در نهایت کنترل و یا طَرد می شود. پدر سنتی و مذهبی امير با فشار، تهدید و تحقیر، زمينه ساز تبدیل فرزند خود به یک فرد ماجرا جو و بی پروا است که در نهایت چیزی برای از دست دادن ندارد.



 جشمید نجات نیز در نقش یک پدرسالار با ثبات، اما احساسی با كنترل گری و پافشاری بر انتخاب های تحمیلی، هیزم به آتشِ سرخ دخترش مى ريزد که در نهایت منجر به فروپاشی خانواده می شود. شيرين مرزها را در می نوردد و در مقابل پدر قرار می گیرد و با یک ریسک پذیری خاص، فضا را براى آغاز يك داستان ماجراجویانه و خظرناک فراهم مى كند.
 


تینا پاکروان در این مجموعه «منوچهر» و «محسن» را به عنوان جاسوس، نماد خائنین و وطن فروشانی معرفی می کند که فارغ از باورهای سیاسی و ایدئولوژیکی در ساختار اجرایی حاکمیت وقت کشور نفوذ کردند و زمینه‌ساز خیانت های بزرگ و ایجاد شکاف های عمیق بین طبقات اجتماعی و فاصله گیری و نافرمانی مدنی برخی اقشار جامعه از حکومت پهلوی شدند که البته این روند در نهایت به نفع جریان انقلاب تمام شد.

حامد رجب‌زاده با شخصیتی مَرموز و خونسرد در نقش یک استاد دانشگاه و روشنفکر چپ معرفی می شود که دستش به قتل خانوادگی آلوده است. ساواک در انتها پی می برد که این شخص رابط جاسوسان با سفارت شوروی بود. اما در ظاهر نماینده افرادی بود که در تحریک و تشویق افراد برای فعالیت های سیاسی و ضدحکومتی نقش داشتند. اما سر بزنگاه، زمین بازی را خالی کردند و آن‌ها را قربانی کردند.



بابک  در ابتدا به عنوان یک دانشجوی سَر به هوا و فاقد اعتماد به نفس معرفی می شود که به طور مداوم از سوی هم دانشگاهی های خود تحقیر می شود. بابک یک دانشجوی سرخورده، تصویری روشن از جوانانی است که دچار شعارگرایی شدند. او  به هم دانشگاهی خود (شیرین نجات) که اتفاقا هم رشته نیز هستند، علاقمند است و قصد دارد با عضویت در گروه های سیاسی مختلف، توجه شیرین را جلب کند. اما دست به هر شیرین کاری که می زند، موفق نمی شود و در نهایت شیرین به دست بابک عضو «حزب باد» که بعدها به استخدام کارخانه جشمید نجات ( پدر شیرین) در آمد، به قتل می رسد و مخاطبِ غرقِ در عمق تصویر، لحظه به لحظه دچار غم و اندوه می شود و با تاثیرپذیری از مفهوم، حس، فرم و ترکیب بندی خاص این سکانس با امیر وجشمید نجات، احساس همذات پنداری کرده و یک حال تاسیانی را تجربه می کند.



در حالت کلی، شخصیت پردازی های این سریال بسیار موفق، فارغ از هر کلیشه ای است. حتی شخصیت های فرعی مانند مادر امیر یا رئیس ساواک، ابعادی پیچیده و انسانی دارند و  این ویژگی خاص، تاسیان را از از یک اثر سفارشی، تک بُعدی و تبلیغاتی جدا کرده است.

در قسمت هشتم سریال پرطرفدار «تاسیان»، شیرین، یک تابلوی نقاشی عاشقانه به ظاهر ساده اما پر رمز و راز به امیر هدیه می دهد شور و هیجان وجود امیر را فرا می گیرد. اما سناریست، آن را فراتر از یک نقاشی رمانتیک ساده تعریف می کند و برای تماشاگر، لایه هایی نهفته از معنا و مفهوم را  منتقل می کند.



در این تابلو، شیرین در حال فرار و امیر با فیگور یک دونده که در تعقیب اوست، به تصویر کشیده است. فضای کلی نقاشی، هیجانی و فانتزی است و می‌تواند بازتابی از لحظات عاشقانه و پرتنش میان این دو شخصیت عاشق باشد. اما نکته ظریف و قابل تأمل این تابلو، سایه امیر بر روی دیوار است و اسلحه‌ای را نشان می‌دهد که به سمت شیرین نشانه رفته است. این جزئیات نمادین می‌تواند اشاره‌ای به آینده تاریک و کِش و قوس دار رابطه این دو نفر باشد. سناریست و کارگردان با این نقاشی، خطراتی که در کمین این عشق است را به مخاطب منتقل می کند و  به شکلی هنرمندانه با ایجاد یک  قلاب تصویری، مخاطب را درگیر شوق و هیجان بیشتری برای تماشای ادامه این سریال می کند.



از سوی دیگر، با توجه به روحیه هنری شیرین، این نقاشی ممکن است صرفاً بازتابی از بازی عاشقانه او با امیر باشد. گویی می‌خواهد از تناقض عشق خود به یک بازجو سخن بگوید و این دوگانگی را در قالب هنر بیان کند. همچنین، سبک این نقاشی اقتباسی از پوستر کارتون «تن تن» است که برای  نخستین بار 96 سال پیش در مجله نوجوانان بلژیک منتشر شد. با توجه به پیشینه تحصیلکرده و فرنگ‌رفته خانواده نجات، این احتمال وجود دارد که شیرین تحت تأثیر کمیک‌های کلاسیک به‌ویژه ماجراهای تن تن قرار گرفته باشد. این ارجاع هنری، نه‌تنها به شخصیت شیرین عمق می بخشد، بلکه برای مخاطبانی که با این اثر کلاسیک آشنا هستند، یادآور خاطراتی نوستالژیک است.  به این ترتیب، روشن است که این تابلو تنها یک هدیه عاشقانه نیست، بلکه رمزگشایی از شخصیت‌ها و پیش‌بینی‌های ظریف نویسنده از فراز و نشیب‌های داستان تاسیان است که پیش رو ی تماشاگر قرار می گیرد.
 


تینا پاکروان،نویسنده و کارگردان این سریال تراژیک و جذاب عنوان کرده است که این سریال، فصل دومی ندارد. اما بسیاری از کاربران در شبکه های اجتماعی معتقد هستند، که فصل دوم تاسیان نیازی به تهیه و تولید ندارد چرا که آن را زندگی می کنند.

چنین به نظر می رسد سناریو تاسیان، زیرکانه و هوشمندانه، بازنویسی جدیدِ بخشی از تاریخ در دل این داستان عاشقانه بود که حاشیه ( بستر اجتماعی و اقتصادی) آن برهه از تاریخ  به متن ( ماجرای عشق امیر یا همان خسرو و شیرین) چیره بود. تاسیان، یک نگاه رسمی نو و فراگیر به دوره ای از ایران معاصر است که سال ها در کتاب های درسی و تولیدات هنری، تک بُعدی روایت شده است. اما شاید این سریال پرحاشیه و جنجالی برای کسانی که کتاب های تاریخ را آنگونه که دوست دارند، می نویسند، شبیه یک کابوس باشد. چرا که سریال هایی مانند تاسیان، خاتون، سووشون و شبکه مخفی زنان می تواند کتاب های درسی تاریخ را روانه انباری ها و زیرزمین ها کند. تاریخی که همواره فاتحان می نویسند.



تاسیان، پیام آور این حقیقت است که شاید عشق و میهن پرستی گاهی قربانی شوند، اما هرگز نمی میرند. همانطور که آن سَرو، در بهاری دیگر باز هم جوانه خواهد زد. این برداشت، همانند ترانه غمگین و نوستالژیکی است که تاسیان بارها و بارها با آن به پایان می رسد. ترانه ای که در آن علیرضا قربانی با طنینِ زیبا و آوای گرم و دلنشین خود، این واژه ها را فریاد می زند:

من اون شهر دورم که دریا نداره که بی تو غروبم تماشا نداره
من اون شهر دورم پر از جای خالی پر از آرزوی یه جشن خیالی
چقدر فکر کردم به دلبستگی‌هام به یه خواب راحت واسه خستگی‌هام
به یه بالش پر پر از آروزها چقدر فکر کردم به پرواز قوها
خدا رو چه دیدی شاید پر گرفتیم شاید خنده هامونو از سر گرفتیم
نگو چی گذشت و نگو چی کشیدیم شاید شب تموم شد خدا رو چه دیدی
خدا رو چه دیدی شاید جون گرفتم شاید دستتو زیر بارون گرفتم
تو شاید دوباره به دادم رسیدی شاید خنده برگشت خدا رو چه دیدی
من اون شهر دورم که بغضش شکسته که دلتنگی راه نفسهاشو بسته
خیابون خیابون پر از انتظارم تو نیستی و راهی به جایی ندارم
چقدر غم شمردیم چقدر دل سپردیم پریدیم و هر بار به دیوار خوردیم
خوشی دورمون زد بلا دورمون گشت غمامو بغل کن شاید خنده برگشت
خدا رو چه دیدی شاید پر گرفتیم شاید خنده هامونو از سر گرفتیم
نگو چی گذشت و نگو چی کشیدیم شاید شب تموم شد خدا رو چه دیدی
خدا رو چه دیدی شاید جون گرفتم شاید دستتو زیر بارون گرفتم
تو شاید دوباره به دادم رسیدی شاید خنده برگشت خدا رو چه دیدی



 
 فرید حیدری
مدرس دانشگاه  / کارشناس رسانه و هوش مصنوعی


موسسه فرهنگی هنری فصل هنر، مشاور و مجری پروژه های فرهنگی، هنری، رسانه ای و تبلیغاتی شماست. موسسه فرهنگی هنری به عنوان جامع ترین موسسه فرهنگی هنری شمالغرب کشور و اولین شرکت خلاق در حوزه صدا و تصویر با شعار « فقط تصور کن... ! » ، ایده ها و تصورات شما را ممکن می سازد.

           ارتباط با موسسه فرهنگی هنری فصل هنر/ کلیک کنید.

نویسنده : سونیوز
پژوهشیار